پایان نامه اجزای سرمایه های فکری(سرمایه انسانی، سرمایه ساختاری،سرمایه مشتری) واثر بر عملکرد سازمانی
در رابطه با سرمایه فکری تعاریف مختلفی ارائه شده است که در ادامه به برخی از آنها اشاره خواهد شد:
سرمایه فکری یک چیز فرار و گریزان[1] است اما زمانیکه کشف شود و مورد استفاده قرار گیرد سازمان را قادر میسازد تا با یک منبع جدید در محیط رقابت کند (Bontis, 1996).
سرمایه فکری شامل همه فرایندها و داراییهایی است که بطور معمولی و سنتی در ترازنامه نشان داده نمیشود و همچنین شامل آن دسته از داراییهای نامشهودی مانند علایم تجاری[2] یا مارکهای تجاری، مارک ها و حق امتیاز است که روشهای حسابداری مدرن آنها را در نظر میگیرند(Roos etal., 1997).
سرمایه فکری شامل حاصل جمع دانش اعضای یک سازمان و تبدیل کاربرد عملی دانش اعضای سازمان است (Roos etal., 1997).
سرمایه فکری تفاوت بین ارزش بازاری یک شرکت و هزینه جایگزینی داراییهای آن است (Seetharaman etal., 2002).
سرمایه فکری مجموعه منحصربفردی از منابع مشهود و نامشهود شرکت و همچنین سرمایه فکری نیز به تغییر و تحولات این منابع مشهود و نامشهود نیز اطلاق میشود (Gupta etal., 2001).
سرمایه فکری، مواد فکری[3] از قبیل دانش و اطلاعات و مالکیت (دارائی) معنوی[4] و تجربه است که باعث ایجاد ثروت میشوند و هنوز تعریف جهانشمولی برای آن وجود ندارد (Stewart, 1997).
سرمایه فکری جستجو و پیگیری استفاده موثر از دانش (کالا ساخته شده) در مقایسه با اطلاعات (مواد خام) است (Bontis, 1998).
سرمایه فکری یک ماده فکری است که جمعآوری و شکلبندی میشود و برای تولید یک دارایی با ارزشتر مورد استفاده قرار میگیرد (Klein etal., 1994).
دو مشکل در این تعریف وجود دارد:
1) مفهوم ماده فکری یا ذهنی واضح نیست.
2) به محدودیتهای جمعآوری و شکلبندی و استفاده از سرمایه فکری اشاره نشده است.و همچنین به این موضوع اشاره نشده است که چگونه میتوان دانش ضمنی و تجربه افراد را جمعآوری و شکلبندی کرد و به آن جهتی داد که سازمان میخواهد.
9- سرمایه فکری یک اطلاعات و دانش کاربردی برای خلق یک ارزش برای شرکت است (Edvinsson etal., 1997).
سرمایه فکری یک دانش سازمانی وسیع و گستردهای که مخصوص و منحصربفرد برای هر شرکتی است که به شرکت اجازه میدهد تا بطور پیوسته خود را با شرایط در حال تغییر و تحول انطباق دهد (Mouritsen, 1998).
سرمایه فکری، دانش موجود در سازمان است و در دو سطح فردی و سازمانی مطرح می شود که سطح فردی شامل دانش، مهارت و استعداد و … .است و در سطح ساختاری چیزهایی مانند پایگاه داده خاص هر مشتری، تکنولوژی و روشهای وفرایندهای سازمانی و فرهنگ و ….. است(Haanes etal., 1997).
12- برخی دیگر سرمایه فکری را بصورت شایستگیهای یک شرکت در نظر گرفتهاند که این شایستگیها عمدتاً با تجربه و تخصص افراد داخل یک سازمان مرتبط است. در واقع این دانش و تجربه افراد داخل شرکت است که میتواند ارزش ایجاد کند که این کار از طریق فرایندهای مبادله دانش و خلق دانش جدید صوت میگیرد و باید توجه داشت که این شایستگیها فقط بوسیله افراد و در داخل سازمان ایجاد نمیشود بلکه گاهگاهی به وسیله یا بواسطهای محیطی که سازمان در آن قرار دارد خلق میشود مثلاً شبکه همکاری بین شرکتها در یک منطقه خاص(Hamel and prahalad, 1994).
باید این موضوع را در نظر داشت که همکاریهای بین سازمانی عاملی است که موجب میشود تا نوآوری ملی اتفاق بیافتد که این بحث در مفهوم سیستمهای ملی نوآوری[5] قرار میگیرد. در این حالت و شرایط سرمایه فکری یک شرکت بجای اینکه به ویژگیهای سازمان وابسته باشد به جایگاه شرکت در آن شبکه بستگی دارد (Arora etal., 1990).
13- سرمایه فکری یک جریان دانشی در درون یک شرکت است (Dierickx and cool, 1989).
14- سرمایه فکری بصورت گروهی از دارایی های دانشی تعریف میشوند که به یک سازمان اختصاص دارند و جزو ویژگیهای یک سازمان محسوب میشوند و به طور قابل ملاحظهای از طریق افزودن ارزش به ذینفعان کلیدی سازمان؛ به بهبود وضعیت رقابتی سازمان منجر میشود (Marr, 2004).
در پایان بایدگفت که پیدایش اقتصاد دانشی باعث افزایش معروفیت سرمایه فکری به عنوان یک موضوع تحقیقاتی و کسب و کار شده است. اکنون زمان جالبی و خوبی برای فعال بودن در زمینه تحقیقات سرمایه فکری است. امروزه جامعه محققان سرمایه فکری در جایگاه مهمی قرار دارند. این محققان نبرد و مبارزهای را از سالهای پیش برای قبولاندن اهمیت سرمایه فکری داشتهاند و سمینارها و مقالات و کتب زیادی را در این زمینه ارائه کردهاند و بیشتر تلاشهای صورت گرفته شده در زمینه توسعه چهارچوب سرمایه فکری بوده است و اکنون این ضرورت بوجود آمده است که آنها بر روی اندازهگیری و مدیریت و افشاء آن تمرکز کنند.
.دانلود پایان نامه روابط متقابل میان اجزای سرمایه های فکری(سرمایه انسانی، سرمایه ساختاری،سرمایه مشتری) واثرات این سرمایه ها فکری بر عملکرد سازمانی
باید گفت که موضوع علم سرمایه فکری یک موضوع بین رشتهای است و در بر گیرنده علوم مختلفی مانند حسابداری، مدیریت دانش، خط مشگذاری و اقتصاد و مدیریت منابع انسانی و… .است.
هر چند که امروزه این اعتقاد وجود دارد که مطالعه سرمایه فکری بیشتر به عنوان یک هنر توصیف میشود تا یک علم؛ که در بر گیرنده عوامل روانی و خلاقیت است و بیشتر شامل یک ادغامی از مطالعات رفتاری (رفتارهای مشتری و سازمانی) است (Lim etal., 2004).
[1]- Elusive
[2]- Trademarks
[3]- Intellectual Material
[4]- Intellectual Property
[5] -NIS: Nation innovation systems
دانلود پایان نامه ارشد - ادغام وتجزیه شرکتها درلایحه جدید قانون تجارت ومقایسه آن باقوانین فعلی تجاری
انسانها حق سلب شخصیت ازخویش راندارند، اما اعطای چنین اهلیتی به شخصیت فرضی شرکت تجاری، نه تنها مانعی مواجه نیست بلکه مفید نیز هست. ازاین رو قانونگذاران اهلیت شرکتهای تجاری را درمقایسه بااشخاص حقیقی توسعه داده و ازانحلال ارادی شرکتهای تجاری که مقدمه مرگ آن است سخن گفته اند.[1]
شرکتهای تجاری وازجمله شرکت سهامی، همانند هرشخص حقوقی دیگر به دلایل مختلف به پایان عمر وفعالیت خود می رسند. پایان حیات شخصیت حقوقی بامفهوم انحلال همزاد است. انحلال ازمعنای گسترده تری ازآنچه قانونگذار برشمرده برخوردار است، به نحوی که بطلان شرکت که شیوه ای خاص برای ختم فعالیت تجاری به شمار می رود رانیز باید درهمین مفهوم مدنظر قرار داد هرچند در لایحه اصلاحی1347 بطلان شرکت از موارد انحلال به شمار نیامده است.[2]
دانلود پایان نامه :
تحلیل و بررسی ادغام وتجزیه شرکتها درلایحه جدید قانون تجارت ومقایسه آن باقوانین فعلی تجاری
انحلال شرکت به منزله پایان عمرآنست ولازمه پایان عمر شرکت این است که دارایی جمعی ازحالت مشاع بیرون آورده شود ومیان آنان تقسیم شود. قانونگذار تصفیه اموال شرکت را پس ازانحلال پیش بینی نموده است. همانطورکه تشکیل ناشی از اراده شرکاست انحلال آن نیزبا اراده شرکا میسر است.[3]
موارد انحلال شرکت گاه در قانون پیش بینی شده است در این صورت انحلال قانونی است و گاهی شرکت به دستور دادگاه منحل می شود در این صورت انحلال قضایی است.
درماده199لایحه اصلاحی1347شرکتهای سهامی درموارد زیرمنحل می شود:
1- وقتی شرکت موضوعی که برای آن تشکیل شده است را انجام داده یا انجام آن غیرممکن شود.
2- درصورتی که شرکت برای مدت معین تشکیل گردیده وآن مدت منتفی شده باشد، مگر اینکه مدت قبل ازانقضاء تمدید شود.
3- در صورت ورشکستگی
4- درهرموقع که مجمع عمومی فوق العاده صاحبان سهام به هرعلتی رای به انحلال شرکت دهد.
5- در صورت حکم قطعی دادگاه.
درموردبند1 این ماده باید گفت قبل ازحصول وقایع مندرج درهمین بند مجمع عمومی فوق العاده شرکت می تواند با تغییر موضع شرکت ازانحلال آن جلوگیری کند ولی پس ازحصول وقایع یاد شده این امرامکان پذیر نیست.[4] با انجام یافتن موضوع شرکت انحلال آن واجب می شود ولی تحقق انحلال متوقف بر تصمیم مجمع عمومی فوق العاده بر انحلال می باشد.[5] ناممکن شدن موضوع شرکت وقتی ازجهات انحلال شرکت است که بعد از تشکیل شرکت حادث شود درغیر اینصورت ازجهات بطلان شرکت است.[6]
قبلا” نوشتیم که انحلال قضایی به مواردی گفته می شود که دادگاه حکم به انحلال شرکت می دهد. موارد انحلال قضایی شرکت سهامی درماده201 لایحه فوق الذکر به شرح زیرشمرده شده است .
1- راکد ماندن شرکت درصورتی که تایکسال پس از به ثبت رسیدن شرکت هیچ اقدامی جهت انجام موضوع شرکت صورت نگرفته باشد ونیزدرصورتی که فعالیت های شرکت درمدت بیش ازیکسال متوقف شده باشد، شرکت باید منحل شود یا تحریک پیدا نماید.
2- درصورتی که مجمع عمومی سالانه برای رسیدگی به حسابهای هریک از سالهای مالی تا ده ما ازتاریخی که اساسنامه معین کرده است تشکیل نشده باشد.
3- در صورتی که سمت تمام یا بعضی ازاعضای هیئت مدیره همچنین پست مدیرعامل طی مدت زائد بر6ماه بلامتصدی مانده باشد.
4- درموردبندهای1و2 ماده 199درصورتیکه مجمع عمومی فوق العاده صاحبان سهام جهت اعلام انحلال شرکت تشکیل نشود ویا رای به انحلال شرکت ندهد.
ب: مقایسه بین انحلال با ادغام وتجزیه
انحلال شرکت به منزله پایان عمرآن است ولازمه پایان عمرشرکت افراز اموال بین شرکاست. درماده 199به نحوه دقیق موارد انحلال یک شرکت را بیان نموده است، لیکن درقانون اصلاحی قانون تجارت 1347وقانون تجارت سال 1311و قوانین و لایحه های بعد ازآن ما با مبحثی راجع به ادغام وتجزیه روبه رو نیستیم که بخواهیم درصدد بیان تفاوتها وشباهتهای آن برآییم.
درماده 309 قانون تجارت جدید تقدیمی به مجلس، شرکتهای تجاری را در مواردی قابل انحلال دانست که همان موارد ماده 199 است، بجز بند 4 که به این ماده اضافه شد وبیان می کند، ادغام یا تجزیه درصورتی که منجربه محو شخصیت حقوقی شرکت شود. با این اوصاف قانونگذار جدید ادغام وتجزیه شرکتها را ازموارد انحلال تلقی نموده است. پس اگر شرکتی وارد این مرحله شد به طورکلی شخصیت حقوقی خود را ازدست می دهد. دقیقا همان ماده پیش بینی در590و592 که بیان می کند درادغام ساده ومرکب شرکتها شخصیت حقوقی خودرا ازدست می دهند ودر تجزیه کلی شرکت تجزیه شده فاقدشخصیت می شود. در بحث انحلال هم شرکتها، شخصیت حقوقی خود رااز دست می دهند. البته نکته ی ظریفی که دراینجا هست بحث مربوط به ماده 606 لایحه جدید است که بیان میدارد: انحلال شرکت یاتشکیل شرکت جدید در روند ادغام یاتجزیه مطابق این قانون مستلزم رعایت احکام مربوط به تصفیه یا تشکیل شرکت تجاری نیست. با این روند درانحلال، شرکت بعداز، ازدست دادن شخصیت خود منحل ودرپی آن باید تصفیه شود؛ لیکن درادغام وتجزیه بعداز، از دست دادن شخصیت خود نیازی به گذراندن روند تصفیه ندارد، حتی نیازی به ثبت شرکت جدید حاصل از ادغام وتجزیه نیست. پس همانطورکه ملاحظه میشود ما درمبحث انحلال با انحلال قانونی وقضایی روبه رو هستیم لیکن در ادغام و تجزیه شرکتی درشرکت دیگر محو شده و شرکت جدیدی را به وجود می آورد یا یک شرکت بزرگ از هم تفکیک شده و چند شرکت را به وجود می آورد که نیاز به تصفیه و ثبت ندارند. پس ادغام و تجزیه موجب انحلال شرکت هایی می شود که از بین می رود بدون اینکه اموال آن تصفیه شود.
بند سوم: تصفیه شرکت ها ومقایسه آن با ادغام وتجزیه
الف: معنا ومفهوم تصفیه
تصفیه یک شرکت عبارتست ازمجموعه عملیات متعاقب انحلال آن به منظور پرداخت دیون وتبدیل اموال موجود به وجه نقد است.[7] پس از انحلال شرکت باید به حال اشاعه شرکت پایان داده شود و ازشرکت چیزی باقی نماند در نتیجه اموال باید میان شرکا تقسیم شود. اما چون خود شرکت، درطول حیاتش با اشخاص ثالث معامله کرده است وطلبکارانی دارد که قبل ازتقسیم دارایی شرکت منحل شده باید به حق خود برسند، قانونگذار سیستم تصفیه دارایی شرکت را وضع کرده است به این معنا که اموال پس ازنقد شدن و پرداخت حقوق طلبکاران شرکت، میان شرکا تقسیم خواهدشد. ازتاریخ تقسیم، طلبکاران شرکت دیگرحقی نسبت به شرکت ندارند واگر طلبی ازآنها باقی مانده باشد باید ازشرکا سابق مطالبه کنند
تصفیه شرکت که عبارتست از دریافت بستانکاریها، پرداخت بدهیها وفروش داراییها شرکت ونهایتا تقسیم آنچه که پس از پرداخت دیون وهزینه ها باقی می ماند میان سهامداران است به محض انحلال آغاز می گردد. این معنا به روشنی ازبخش نخست ماده206 یافت می شودکه طبق آن” شرکت به محض انحلال درحال تصفیه محسوب می شود و…". تصفیه شرکت که روند خاتمه حیات حقوقی ومادی آن به شمار می رود وخود متضمن عملیات چندی است درحقیقت هدف اصلی ورود شرکت به مرحله انحلال است[8].
امرتصفیه درمفهوم دقیق به مجموعه عملیاتی گویند که به نقد کردن دارایی ها و طلبهای شرکت می انجامد، امرتقسیم دارایی شرکت میان شرکا نیز پس از وضع بدهیهای شرکت وپرداخت آنها صورت میگیرد. قانونگذار دوطریق را درامرتصفیه پیش بینی نموده است .
طریق اول: طریق قراردادی و دوستانه است که ممکن است آن را دراساسنامه پیش بینی نمود.
طریق دوم: تصفیه قانونی وآن درصورتی است که اساسنامه برای امرتصفیه پیش بینی خاص نکرده باشد.[9]
قانون تجارت ایران مشخصی نمی کند که شرکت از چه تاریخی درحال تصفیه تلقی می شود ولی ازماده 202 قانون تجارت چنین استنباط می شود که به محض انحلال شرکت تصفیه آن باید آغاز گردد، علاوه براین قانون تجارت مدتی را برای انجام یافتن امرتصفیه معین نکرده است .
برای تصفیه امورشرکت سهامی دونوع مقررات جداگانه برحسب اینکه شرکت ورشکست شده باشد یابه طریق دیگری منحل شود وجود دارد. قواعد مربوط به ورشکستگی تاجر قواعدعام حاکم برهمه ی تجارشخص حقیقی یا حقوقی باشد، که ماده412لایحه به این امرتصریح دارد وماده 204امرتصفیه بامدیران شرکت است مگرآنکه اساسنامه شرکت یا مجمع عمومی فوق العاده رای به انحلال دهد. درماده 314 لایحه جدید قانون تجارت تقدیمی به مجلس هم به مانند ماده 203به امر تصفیه پرداخته است.
ب: مقایسه بین تصفیه با ادغام وتجزیه
همانطورکه در مبحث الف ذکر کردیم امرتصفیه به عملیاتی گویند که به نقد کردن دارایی و طلبهای شرکت می انجامد ودر ماده 203 تصفیه امورشرکت سهامی با رعایت مقررات این ماده انجام می گیرد. این مرحله که بعد از اعلان رخ می دهد ازشرکت چیزی باقی نمی ماند درنتیجه اموال باید بین شرکا تقسیم شود که معمولا” بعد ازوضع بدیهای شرکت و پرداخت آنها صورت می گیرد. خوب با این وصف شخصیت حقوقی شرکت بعد ازتصفیه باید محو شود ولی درقانون تجارت ازبعضی مواد این قانون می توان شخصیت حقوقی شرکت را استنتاج کرد. ماده 208 قانون تجارت درشرکت سهامی با انحلال شرکت شخصیت حقوقی پایان نمی یابد وشرکت درحال تصفیه شخصیت حقوقی دارد و دارائی او متعلق به خود اوست .
پس در زمان تصفیه برای شرکت شخصیت حقوقی وجود دارد و بعدآن این شخصیت ازبین می رود؛ ولی در ادغام و تجزیه همانطور که قبلا ذکرکردیم قانون مکتوبی دراین باب وجود ندارد و قوانین تجاری ما ساکت و راکد هستند، تا درصد مقایسه باشیم لکن درادغام، شرکتی درشرکت دیگر محو خواهد شد و شرکت جدیدی را به وجود می آورند و اگر هم چند شرکت بزرگ منفک شوند تجزیه رخ خواهد داد. و این موضوع برخلاف قبل مورد عنایت قانون جدید قرارگرفت درادغام ساده شرکت جذب شده و درادغام مرکب شرکتهای طرف ادغام شخصیت حقوقی خود را ازدست می دهند. در تجزیه هم درتجزیه کلی شرکت تجزیه شده شخصیت حقوقی خود را ازدست می دهد.
[1] کورش کاویانی، منبع پیشین، ص213.
[2] محمدرضا پاسبان، حقوق شرکتهای تجاری، انتشارات سمت، (چاپ نهم، زمستان1391)، ص352.
[3] ربیعا اسکینی، منبع پیشین، ص126.
[4] محمود دمرچیلی،علی حاتمی و محسن قرائی، قانون تجارت درنظم حقوقی کنونی، انتشارات میثاق عدالت، (چاپ هشتم1387) ص236.
[5] همان.
[6] همان.
[7] محمد صقری، منبع پیشین، ص235.
[8] محمدرضا پاسبان، منبع پیشین، ص366.
[9] ربیعا اسکینی، منبع پیشین، ص137.
چه عواملی بر کیفیت زندگی انسان ها اثر میگذارد؟
کیفیت زندگی
2-2-1. تاریخچه کیفیت زندگی
ریشههای تاریخی استفاده از عبارت کیفیت زندگی را میتوان در آثار کلاسیک ارسطو که مربوط به سال 330 قبل از مسیح است، یافت وی در اصول اخلاقی کلاسیک از رابطه بین کیفیت زندگی هنگام شادی و ارزشهای ذهنی افراد سخن میگوید. ( مختاری، نظری ، 1389 ).
عبارت کیفیت زندگی دورههای تاریخی زیادی را پشت سر گذاشته است و تغییرات مختلفی در مورد آن صورت گرفته است. این عبارت علایق شخصی، تجارب، احساسات، دیدگاهها و عقاید راجع به ابعاد فلسفی ، فرهنگی ، معنوی ، روانشناسی ، مالی و … زندگی روزمره را شامل میشود.
علاقهمندی به بررسی عوامل موثر بر خشنودی و رفاه انسان پیشینهای طولانی در تاریخ زندگی بشر دارد. در واقع این که چگونه باید و میتوان زیست که بهترین منفعت را از زندگی کسب کرد. شایدبه قدمت توانایی آدمی برای اندیشه درمورد آینده و عبرت گرفتن از گذشته باشد(بهمنی، 1389).
کیفیت زندگی در حدود 40 سال پیش در آمریکا معرفی شد و علوم اجتماعی پرچمدار روح و سنجش آن شد. در اواخر قرن 20 موضوع کیفیت زندگی در علوم اجتماعی بیشتر مورد توجه و اهمیت قرار گرفت و در سال 1955 با تاسیس جامعه بینالمللی برای تحقیق درباره کیفیت زندگی این گونه تحقیقات نهادینه شدند ( مختاری ، نظری ، 1389).
در طی ربع قرن آخر قرن بیستم تاکنون پژوهشگران متعددی در مورد کیفیت زندگی و تعادل آن با ویژگیهای گوناگون انسانها اظهار نظر کردهاند. به عنوان مثال از اوایل گسترش مفهوم کیفیت زندگی، برخی صاحبنظران توسعه آنی در مراقبت از سلامت جسمانی و روانی را در گرو توجه روزافزون به راهبردهای پیشگیری اولیه با هدف توسعه کیفیت زندگی افراد دانستند.
سازمان بهداشت جهانی نیز کیفیت زندگی را این گونه تعریف میکند: «ادراک افراد از موقعیتشان در زندگی، در متن فرهنگ و نظامهای ارزشی که در آن زندگی میکنند و در ارتباط با اهداف، انتظارات و نیازهایشان است. ( نل ، 1993).
با وجود اختلاف نظرهایی که در تعریف کیفیت زندگی وجود دارد، توافقی ادراکی در بین متخصصان وجود دارد. اکثر متخصصان موافق این امر هستند که کیفیت زندگی شامل ابعاد مثبت زندگی میشود و مفهومی چند بعدی است.
کیفیت زندگی مفهومی چند بعدی، ذهنی و پیچیده و فرایندی جامع و منعطف است که تمام جنبههای زندگی افراد را در بر میگیرد و به عبارت دیگر یک درک فردی منحصر به فرد و راهی است برای بیان احساس یک فرد در مورد سلامت یا سایر جنبههای زندگی، که از طریق بیان عقاید افراد و با استفاده از ابزارهای استاندارد شده بررسی می شود (گیل، 1994، به نقل از صبوری، 1389).
2-2-2. کیفیت زندگی به عنوان مفهومی نسبی
کیفیت زندگی بالا و پایین میتواند استفاده از رویکرد فردی برای تعریف آن باشد. به این معنی که قضاوت شخصی افراد به عنوان معیار بالا و پایین بودن کیفیت زندگی در نظر گرفته شود. اما باید به این نکته توجه کرد که ممکن است در یک گروه، قضاوتهای شخصی تک تک افراد همان رای اکثریت گروه شود ولی در گروه مشابه نظرات شخصی هر یک از افراد متفاوت باشد. اگر درکمان از مفهوم کیفیت زندگی به مجموع تجارب افراد کاهش دهیم، تنها به بخش کوچکی از اهداف خود در ارتباط با تحقیقات کیفیت زندگی دست پیدا کردهایم. اما چه زمانی کیفیت زندگی را به عنوان مفهومی نسبی در نظر میگیریم؟ انتظارات مختلف افراد از زندگی تنها بخشی از کیفیت زندگی آن ها را تشکیل میدهد. کیفیت زندگی برآیندی از محرومیت نسبی ناشی از تخصیص ناکافی منابع اقتصادی و اجتماعی تعریف شده است. ( بوند، کورنر، 1389) .
2-2-3. عوامل موثر بر کیفیت زندگی :
کیفیت زندگی مفهومی چند وجهی، ، نسبی، متأثر از زمان و مکان ارزشهای فردی و اجتماعی است. عوامل موثر بر آن بسته به دوره زمانی و مکانی و شرایط فرهنگی تغییر میکند. شکی نیست که واقعیتها و شرایط عینی جامعه و وضعیت مادی زندگی فرد هم در آن نقش تعیین کننده دارد. از دید الیور 1997 ، به نقل از غلامعلیان ، 1386 ) عوامل تعیین کننده کیفیت زندگی در 5 طبقه قرار میگیرند:
مشخصات فردی، شامل متغیرهای دموگرافیک.
شاخصهای عینی کیفیت زندگی، که شرایط محیطی را شامل میشوند و متغیرهای مربوط به رفاه عمومی، بهداشت محیط و تحرک، فرهنگ و مذهب، محیط طبیعی، سیاستها را نیز در بر میگیرد.
شاخصهای ذهنی کیفیت زندگی، که با مفاهیمی چون احساس رضایتمندی از زندگی، رفاه و آسایش جسمی و روانی و شادکامی توصیف میشود. از طرفی نیز چهار متغیر خانواده، وضعیت جسمانی، وضعیت اقتصادی و اجتماعی و وضعیت روحی روانی میتوانند مستقیم یا غیرمستقیم بر روی کیفیت زندگی اثرگذار باشند که در هر فرد میتواند یکی از این متغیرها تأثیر بیشتری داشته باشد. میتوان گفت که عامل اصلی تعیینکننده کیفیت زندگی عبارتست از تفاوت درک شده بین آن چه هست و آن چه که باید باشد.( غلامعیان، 1386).
مرکز مطالعات کیفیت زندگی از مدلها و تکنیکهایی استفاده میکند که ادعامیکند که هم وجه عینی وهم وجه ذهنی کیفیت زندگی رامیسنجد و برتعریفی از زندگی مبتنی است که هم سطح و هم عمق را دربردارد و ضمن توجه به وضعیت فرد از نظر وی و پایگاه اجتماعی و سلامتی، معنایی که این شرایط برای فرد دارد و احساس خوب بودن و رضایت از زندگی را نیز شامل میشود . نمونه از یافتهی این مرکز بدین شرح است:
1.درارتباط باکیفیت زندگی، مهم نیست که ازنظر عینی فرد چه شرایطی (جنس، قد، تحصیلات و… ) داشته باشد، کیفیت زندگی او به مقدار زیادی وابسته به این است که چه احساسی درباره خودش دارد.
میزان درآمد سالانه همبستگی چندانی با کیفیت زندگی فرد ندارد.
نوع شغل فرد رابطه مستقیمی با کیفیت زندگی او ندارد. مسأله اساسی این است که فرد از کارش رضایت داشته باشد و با همکاران خود رابطه خوبی داشته باشد.
رضایت فردی: اگر یک حوزه را به عنوان مهمترین حوزه کیفیت زندگی در نظر بگیریم، آن حوزه رضایت عمومی فرد از زندگی است. رضایت فردی بخش اعظم مطالعات کیفیت زندگی در امریکا برای بیش از 4 دهه بوده است.
عوامل فرهنگی: در علوم اجتماعی تفاوتهای فرهنگی منبعث از پایگاههای اجتماعی متفاوت منتسب به سن، جنس، موقعیت طبقاتی، پیشینه قومی و مذهبی افراد را شناسایی و بررسی میکنیم. زمانی که در حال ذهنی کردن مفهوم کیفیت زندگی هستیم این عوامل ( سن، جنس ،و … ) اغلب به صورتی مشابه و یکنواخت به نظر میرسند، اما در واقع این عوامل به همان اندازه که تفاوتهای فردی را در داخل گروههای اجتماعی و فرهنگی بازتاب میکنند در بین گروهها نیز مبین این تفاوتها هستند.
عوامل استقلال فردی: عوامل استقلال فردی مرتبط با عوامل شخصیتی اما مستقل از محیط فیزیکی و اجتماعی میباشند. عوامل استقلال فردی شامل توانایی تصمیمگیری، کنترل فردی، کنترل یا بحث پیرامون محیط فیزیکی و اجتماعی متعلق به آنها می باشد. ( بوند، کورنر1389 ).
کیفیت زندگی مطلوب، همواره آرزوی بشر بوده است وهست. در ابتدا رفاه و طول عمر بیشتر، معنی کیفیت زندگی بهتر را داشت. اما امروزه کیفیت زندگی در نقطه مقابل کمیت، قرار گرفته و با توجه به ابعادگسترده سلامتی، تعریف میشود ومنظور ازآن سالهایی ازعمراست که همراه با رضایت، شادمانی و لذتبخشی باشد. کیفیت زندگی مفهومی پویا و وسیعتر از سلامتی است. بر طبق مدل سلامتی، کیفیت زندگی مطلوب باید چند بعد فیزیکی، عاطفی-روانی، اجتماعی، معنوی و شغلی را دربرگیرد. امروزهباپیدایش وگسترش روانشناسی سلامت وروانشناسی مثبت، نگرش درمورد اختلالات از چهارچوب پزشکی و مدل تک عاملی خارج شده و محققان معتقداند که بهتر است شکلگیری و گسترش اختلالهای روانی را به حساب سبکهای زندگی معیوب و کیفیت زندگی افراد گذاشت و در درمان باید به دنبال اصلاح و تغییر در کیفیت زندگی و گسترش توانمندیها و ایجاد رضایت از زندگی و بهزیستی در افراد و جوامع بود. بر همین اساس روانشناسان مثبتگرا با یک رویکرد کلنگر در مقابل رویکرد تشخیصی آماری انجمن روانشناسی آمریکا، شک نظام طبقهبندی جدید به نام نیروهای منش را در 6 حیطه، جهت شناسایی و طبقهبندی توامندیهایی که بر خلاف بیماری عمل میکنند، مشخص کردهاند و بر اساس آن رویکردهای مداخلهای متعددی را بنا نهادهاند و معتقدند که به جای تاکید صرف بر آسیبشناسی، باید به دنبال فهم کامل گستره تجارب انسان از کنبود، رنج، بیماری تا شکوفایی، بهزیستی و شادمانی باشیم. زیرا روانشناسی تنها تمرکز بر بیماریها و درمان هم تنها تمرکز بر ضعفها نمیباشد. بر این اساس گروه درمانی مبتنی بر کیفیت زندگی درمانی جدید در حوزه روانشناسی مثبت میباشد که با هدف ایجاد بهزیستی ذهنی، ارتقاء رضایت از زندگی و درمان درمان اختلات روانی نظیر افسردگی و … در بافت زندگی تدوین شده است.
در بیان کیفیت زندگی میتوان گفت، کیفیت زندگی از دو شاخص ذهنی و عینی تشکیل شده است . منظور از شاخص ذهنی در کیفیت زندگی همان رضایتمندی و یا احساس خشنودی است که حاصل برداشت ذهنی و ارزشیابی فرد از زندگی خود است و اگر چه در این احساس جنبههای شناختی نیز مطرح است ، ولی جنبههای عاطفی آن در سنجش کیفیت زندگی بیشتر مد نظر قرار دارد شرایط مشابه همان شرایط محیطی مؤثر بر متغیرهای کیفیت زندگی است و مشتمل بر مواردی مثل وضعیت رفاه، اقتصادی، جنبههای سیاسی، عوامل محیطی و فرهنگی و غیره میباشد ( اندورزو زالی، 1980 به نقل از افضلان، 1381). تلقی یا شناخت فرد از خود که عواملی از قبیل مفیدبودن، مولد بودن، تصیر ذهنی از خود، ذوق، نحوه نگرش نسبت به زندگی، درمان و آیندهنگری میباشد، تأثیر زیادی بر کیفیت زندگی دارد (هارتشون11 ،1992).
سلامت روانی نیز در این میان نوعی وضعیت ذهنی است که با شماری از متغیرهای درونی و بیرونی در ارتباط میباشد که میتواند از فقدان بیماری تا احساس رضایت و لذتبردن از زندگی را در برگیرد. اهمیت پرداختن به بهزیستی و سلامت روان در مطالعات گوناگون نشان داده شده است. بدینگونه که افراد راضی و خشنود، هیجان مثبت بیشتری را تجربه میکنند و از رویداد های پیرامون خود ارزیاب های مثبتتری دارند. احساس مهار و کنترل بالاتری را دارند و میزان پیشرفت تحصیلی و رضایت از زندگی بیشتری را تجربه میکنند. نظام ایمنی سالمتر و خلاقیت بالاتری را دارند. فریش معتقد است که مطالعه بهزیستی افراد و جوامع و ارتقاء آن بزرگترین چالش علمی بشر بعد از افزایش و پیشرفت در زمینه تکنولوژی، پزشکی و ثروت است. به همین دلیل درمانهای امروزی باید متمرکز بر اصلاح و تغییر کیفیت زندگی و گسترش توانمندیها و ایجاد رضایت از زندگی در افراد باشد.
کیفیت زندگی درجه احساس اشخاص از تواناییهایشان در مورد کارکردهای جسمی، عاطفی و اجتماعی است بیش یک دهه است که بررسی کیفیت زندگی به عنوان یک موضوع مهم در مراقبتهای بهداشتی به ویژه در مطالعات بیماریهای مزمن مطرح میباشد.
کیفیت زندگی شاخص اساسی محسوب میشود واز آنجاکه ابعاد متعددی مانند جنبههای فیزیولوژیک، عملکرد و وجود فرد را در بر میگیرد، توجه به آن اهمیت خاصی دارد. در تعریفی که ویور1(2001) ارائه داد و مورد قبول بسیاری از صاحبنظران است، کیفیت زندگی عبارت است از: ((برداشت هر شخص از وضعیت سلامت خود و میزان میزان رضایت از این وضع )). بطورکلی میتوان گفت کیفیت زندگی، فقط از نظر فرد مشخص میشود، اگرچه کیفیت زندگی میتواند بوسیلهی جنبههای مختلف زندگی فرد تحت تأثیر قرار گیرد. رضایت از زندگی به وسیله درک هر فرد از وضعیت کنونیاش در مقایسه با انتظارات، آرزوها و وضعیت دلخواه و ایدهآل او تعیین میشود. بازخوانی مفاهیم متعدد کیفیت زندگی به ارائه تعریفی از سوی گروه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی2 (2002) منجر شده است . این تعریف برای درک فرد از موقعیت خود در بافتی از نظامهای فرهنگی و ارزشی و در ارتباط با هدفها ، انتظارات و استانداردها و علاقهمندی آنها ارائه شده است در این نگاه کیفیت زندگی مفهومی فراگیر است که سلامت جسمانی، رشد شخصی حالات روانشناختی، میزان استقلال، روابط اجتماعی و ارتباط با محیط را در بر میگیرد که مبتنی بر ادراک فرد از این ابعاد است. در واقع، کیفیت زندگی در بر گیرنده ابعاد عینی و ذهنی است که در تعامل با یکدیگر قرار دارند. از سوی دیگر، باید توجه داشت که کیفیت زندگی مفهومی پویا است؛ چون ممکن است ارزشها، نیازها و نگرشهای فردی و اجتماعی طی زمان در واکنش به رویدادها و تجارب زندگی دگرگون شوند. همچنین هر بعد از کیفیت زندگی میتواند اثرات قابل ملاحضهای بر سایر ابعاد زندگی بگذارد.
آگاهی و مسئولیت در تعلیم و تربیت
آگاهی و مواد برنامه درسی
به عقیده هستیگرایان انسان از راه تجربه به امور عالم دست مییابد؛ اما این عالم مطلق نیست و هرکس بر حسب انگیزهها و وضع روانی خود در برابر عالم، آن را درمییابد. هیچ کس بهتر از شخص به عالم درونی خود دسترسی ندارد و از آن آگاه نیست. پس درسهایی مهم است که شخص را به تحقق خویشتن نائل گرداند و او را نسبت به خود و ماسوای خود آگاهتر سازد. فلاسفه هستیگرا با تخصص به معنای امروز کلمه به ویژه در علوم و فنون مخالفاند چه «تخصص آدمی را تنزل میدهد و او را بنده دانش خویش میسازد نه مسلط بر آن». به نظر آنان آنچه باید در وهله اول در برنامههای درسی قرارگیرد علم به مسائل انسانی به ویژه مسئله زندگانی و مرگ و نابسامانیهای اجتماعی است که انسان را با خود بیگانه ساخته است یا میسازد. آموزش علوم و فنون نیز دست کم باید با علوم انسانی با روشی ویژه (پدیدار شناختی) توأم باشد. (کاردان، 1388، 268)
لذا از دیدگاه این فلسفه هیچ درسی فینفسه مهمتر از درس دیگر نیست. درسی مهم است که به واسطهی آن فرد در تحقق خویشتن و آگاهی از جهان نایل آید. به دیدهی برخی این درس همان دانش طبیعی و در نظر بسیاری عبارت از تاریخ، ادبیات، فلسفه یا هنر است. در دروس اخیر دانش آموزان با دستاوردهای علمی نویسندگان و اندیشهوران بزرگ در باب ماهیت انسان در جهان، آزادی، معصیت، رنج بردن، تعارض، پیروزی و مرگ، آشنا میشوند.
از این رو برنامه درسی هستیگرایانه را مهارتها و موضوعاتی تشکیل میدهد که شامل واقعیت طبیعی و اجتماعی است و مهمتر از همه شامل علوم انسانی است که مبین انتخاب انسان است. مرحله حساس یادگیری نه در ساختار معرفت یا سازمان برنامهدرسی، بلکه در معنایی نهفته است که دانش آموزان میسازند. برنامه درسی شامل عناصر شناختی و هنجاری است، موضوعات واقعی، توصیفی و علمی بعد شناختی و موضوعات ارزش محور بعد هنجاری را دربر میگیرند. هنر و قدرت خلاقه آن بسیار اهمیت دارد. (قائدی، 1384، 154)
آگاهی و مسئولیت در تعلیم و تربیت
با اینکه وَن کِلو موریس[1] آموزش و پرورش اگزیستانسیالیستی را به طور ویژه تعریف نمیکند، ولی معتقد است که آموزش و پرورش باید در فراگیرنده موجب «اشتداد آگاهی»[2] گردد. این آگاهی بدان معنی است که دانش آموزان باید تشخیص دهند که در مقام فرد به طور پیگیر، آزادانه، مستقلانه، و خلاقانه دست به انتخاب میزنند. این آگاهی متضمن مسئولیت فرد در تعیین چگونگی زندگانی خود و نحوه آفرینش تشخیص فردی خویش است. (گوتک، 1388، 174)
موریس در تدوین خطوط اصلی روانشناسی تربیتی اگزیستانسیالیستی دو دوره رشد را برای انسان باز میشناسد: دوره پیشوجودی،[3] و «لحظه وجودی»[4] ]اگزیستانسیالیستی[. در خلال دوره پیشوجودی، کودک که واقعاً نسبت به شرایط انسانی خویش آگاه نیست، نسبت به هویت شخصی و سرنوشت خود وقوف ندارد. سالهای پیشوجودی با دوره آموزش ابتدایی همزمان است، مقطعی که کودکان خواندن، نوشتن، و حساب را میآموزند و مهارتهای جسمانی، تفریحی، ارتباطی و اجتماعی را فرا میگیرند. علاوه بر این کودکان قدری از محتوای برنامه و برخی مهارتهای مشکلگشایی را نیز یاد میگیرند. (گوتک، 1388، 174)
به عقیده موریس «لحظه وجودی» موقعی ظهور میکند که مردم نسبت به حضور خودشان به عنوان «من» در دنیا آگاهی مییابند. اگرچه ادراک «لحظه وجودی» از جانب افراد مختلف یکسان نیست، عموماً در حدود زمان بلوغ جسمانی رخ میدهد و خصیصه آن را وقوف فرد نسبت به حضورش در جهان و ظهور بینشی در او در قبال آگاهی و مسئولیت خویش نسبت به اعمالش تشکیل میدهد. در بعضی مواقع لحظه وجودی دورهای پرقدرت و کشش است؛ در مواقع دیگر فرد تلاش میکند که از مسئولیتهای دوران بزرگسالی پرهیز کند و به دوران بیآلایش کودکی برگردد. (گوتک، 1388، 175)
لذا نیچه در این زمینه و در خصوص مسئول بودن فرد در قبال دانش و آگاهی خویش میگوید:
ما پیامدهای نظریهای را که صدای آن از بام همه خانهها بلند است احساس میکنیم؛ نظریهای که میگوید دولت برترین غایت هر انسانی است و هیچ مسئولیتی بالاتر از خدمت به آن، یافت نمیشود. من این را گرفتار آمدن نه به بتپرستی بلکه به ابلهی میدانم. آن کس که هیچ مسئولیتی را برتر از خدمت به دولت نمیداند چه بسا مسئولیت برتری را نمیشناسد. اما هم انسانها و هم مسئولیتهایی فراتر از این یافت نمیشوند و یکی از اینها که به نظر من برتر از خدمت به دولت است همانا مسئولیت از میان بردن ابلهی در همه شکلهای آن به ویژه در همین شکل معین است. (Clive,1965, 346)
انتخاب و تعلیم و تربیت
اگزیستانسیالیستها دوست دارند شاهد پایان یافتن سلطهجویی بر شاگردان باشند. معلمان بر اساس راههای از پیش تعیین شده و با استفاده از روشهای رفتارگرایانه پاداش و تنبیه، کودکان را کنترل میکنند. اگزیستانسیالیستها دوست دارند کودکان از میان گزینههایی که در دسترسشان است، راه خود را برگزینند. مدارس، اغلب، از وسایل، برنامهها و آموزش متحدالشکل تشکیل میشود. اگر چه تمام مربیان تا حدودی درباره ترویج فردیت در آموزش و پرورش سخن گفتهاند، اما اکثر برنامهها و روشهای تدریس به نحوی فراهم شده که شباهت بیشتری به هم داشته باشد. اگزیستانسیالیستها به نفع تنوع در تعلیم و تربیت استدلال میکنند؛ این تنوع نه فقط برنامه درسی بلکه روش آموزش مطالب را نیز شامل میشود. آنها میگویند بعضی از شاگردان به این روش و برخی به آن روش یاد میگیرند. باید روشهای یادگیری بسیاری برای آنان فراهم باشد. (اوزمُن و کراور، 1387، 413) لذا معتقدند وقتی فرد آزادانه انتخاب میکند که به گروه بپیوندد، هنوز برای انتخاب اصیل فرصت وجود دارد. اما بسیاری از موقعیتهای گروه محور مدرسه آزادانه انتخاب نمیشوند. موقعیتهای یادگیری که بر محور گروه سازمان مییابند باید به گونهای باشند که فرصتهایی را برای افراد تأمین کنند تا وجوه یگانه شخصیت خویش را ابراز نمایند. (قائدی، 1384، 152)
انتخاب و روش تدریس
از دیدگاه اگزیستانسیالیسم، فرد بودن اساس مسئولیتپذیری است. لذا هدف تعلیم و تربیت، تشدید آگاهی انسان نسبت به خود به عنوان موجودی منفرد، آزاد و مسئول میباشد. بر این اساس نیز برنامهها و روشهای آموزش تهیه و انتخاب میگردند. از این رو متعلم در تعیین و انتخاب برنامه و روش آموزش، نقش اساسی را ایفا میکند و معلم نیز به عنوان فردی که نقش آموزشی را به عهده دارد با متعلم در ارتباط متقابل قرار دارد. در این صورت بهترین روش آموزش، روش پرسش و پاسخ است. (اخلاقی، 1378، 128) فلذا در تدریس معلم نباید تجربه خود را به شاگرد تحمیل کند. وی باید چیزی را بیاموزد که خود عمیقاً آن را درک کرده و زیسته است و این مطلب را نیز باید پس از گفت و شنود با دانش آموزان عرضه کند و اصراری نداشته باشد که حتماً آن را بپذیرد. باری، معلم خوب آن است که «صادق» باشد نه آنکه بکوشد به هر قیمت خود را «موفق» نشان دهد. وی باید با درگیر کردن دانشآموزان در گفت و شنود آنان را به تفکر تشویق کند و بدین گونه به جای تحمیل نظر خود به او، او را در گزینش میان راهها و اندیشههای گوناگون آزاد گذارند «بدین سان، دانشآموز در مییابد که حقایق برای انسان پیش نمیآیند، بلکه به وسیله او انتخاب میشوند».(کاردان، 1388، 268)
کلاس درس باز
جان هولت[5]، یکی از طرفداران آزادی کودکان و «آموزش و پرورش باز»[6]، نسبت به دیدگاه تربیتی اگزیستانسیالیستی رویکردی عملی در محیط مدرسه دارد. نظریههای تربیتی هولت از تجارب او در نقش آموزگار دبستان نشأت گرفت. او که از قیود ساختارها و دیوانسالاریهای مدارس سنتی ناراضی بود، از آنگونه اصلاحات تربیتی حمایت میکرد که آزادی یادگیری را برای کودک تأمین کند.
هولت در آزادی و فراسوی آن[7] به دفاع از «یادگیری باز» پرداخت. طبق عقیده هولت، بچهها «باهوش، پرجنب و جوش، کنجکاو، مشتاق یادگیری و مستعد آنند» و برخلاف شیوه معمول مدارس سنتی، نیازی نیست که با اغفال، لطائف الحیل یا زور وادار به یادگیری شوند. تحمیلهای مداوم و غیر ضروری، فرصتهای انتخاب آزاد را که برای رشد هوشمندانه و انسانی ضرورت دارند، محدود میکنند. هولت مانند مربیان اگزیستانسیالیست میخواست در متعلمان ایجاد آگاهی کند تا خود را مسئول انتخابهای خویش بدانند. او برای یادگیری، «کلاس درس باز» را به عنوان محیطی که امکانات فراوانی را برای انتخاب ایجاد میکند، پیشنهاد مینماید، به طوری که بچهها از راه پیگیری علائقشان به یادگیری نایل آیند بیآنکه از جانب معلم یا مدرسه تحت فشار قرار گیرند. (گوتک، 1388 ،179و 180)
کلاس درس باز موقعیتی آموزشی است که در حد امکان ضامن وسیعترین شقوق عمل است، به طوری که بچهها میتوانند آنچه را که یاد میگیرند، انتخاب کنند. (گوتک، 1388، 181)
کلاس درس باز به دلیل داشتن فرصتهای متنوع یادگیری غنی است. این کلاس به تعداد معلمان و شاگردان خود دارای فرصت یادگیری است. یادگیری در کلاس درس باز به دلیل آنکه در آن رغبتهای مختلف دانش آموزان مورد تأیید و انتخابهای شخصی آنان مورد حمایت و احترام قرار میگیرد، لاجرم انعطافپذیر و پویاست. کلاس درس باز که از علایق، نیازها، و مسائل اعضای خود سرچشمه میگیرد، ناچار باید از نظر روابط فیمابین دانش آموزان و روابط معلم با شاگردان، ملایم و آزاد باشد. (گوتک، 1388، 182)
انتخاب و مواد برنامه درسی
از چشم انداز اگزیستانسیالیستی، برنامه درسی شامل مهارتها و موضوعاتی است که واقعیت طبیعی و اجتماعی را تبیین میکنند و مهمتر از همه شامل علوم انسانی است که مبین انتخاب انسان است. وجود موضوعاتی از قبیل تاریخ، ادبیات، زبان، ریاضی، علوم و غیره به عنوان حوزههای معرفت، مسلم انگاشته میشوند. مرحله حساس یادگیری نه در ساختار معرفت، یا سازمان برنامه درسی، بلکه در معنایی نهفته است که دانش آموزان میسازند.
برنامهای که موضوع تفسیر دانش آموز واقع میشود هم دارای عناصر شناختی و هم عناصر هنجاری[8] است. موضوعات واقعی، توصیفی و علمی بُعد شناختی «دادههای» قلمرو پدیدارشناختی را تشکیل میدهند. بُعد هنجاری یا نگرشی دربرگیرنده موضوعات ارزش محور است. مطالعات انسانگرایانه مانند تاریخ، هنر، ادبیات، فلسفه و مذهب بالاخص برای بررسی ارزشهای اخلاقی و زیباییشناختی مفیدند. (گوتک، 1388، 177 )
هنر، که برای پرورش ذوق زیباییشناختی طرحریزی میشود، شامل موسیقی، نمایشنامه، رقص، نویسندگی خلاقانه، نقاشی و سینماست. (گوتک، 1388، 178 )
در برنامه درسی اگزیستانسیالیستی بر ادبیات و علوم انسانی نیز تکیه میشود. ادبیات که برای گشودن دیدگان متعلم نسبت به اهمیت انتخاب انسان دخیل است، اشخاص را در رویارویی با مسائل انسانی توصیف میکند. از طریق ادبیات، نمایشنامه و فیلم، متعلم ظرفیتهای عاطفی خود را در اختیار آفریننده اثر هنری هنرمند قرار میدهد. درگیر شدن نیابتی[9] متعلم در مسائل عمیق عشق، مرگ، رنج، گناه و آزادی وسیله فوقالعادهای برای توصیف وضع و حال انسان و دستیابی به معنی در جهانی است که ظاهراً بیمعنی است. (گوتک، 1388، 178 )
از نظر اگزیستانسیالیستها، مطالعات تاریخی نه آنقدر جنبه کشف رابطه علت و معلول دارند و نه در حکم بررسی خاستگاه و نشو و نمای تمدنهای خاص هستند. فایده تاریخ عبارت از روشنگری درباره گذشته و ارائه فرضیات متفاوتی به مردم این روزگار برای زندگی در عصر حاضر است. جورج نلر با هیجان میگوید:
بنابراین دانش آموز باید یاد بگیرد که با درس تاریخ خود با شور و هیجان و تحرک شخصی روبهرو شود، و به سبک کارگردانان نمایش، صحنه زندگی انسانی را با همه قهرمانان، نابکاران و دسیسههای آن خلاقانه کنترل کند. (گوتک، 1388، 178 )
مسئولیت و تعلیم و تربیت
تقدم وجود بر ماهیت مبین اولویت ذهنیت انسان است. انسانی که از وجود خویش آگاه است، به انتخابگری فردی، شخصی و ذهنی دست میزند. چنین انتخابگری در موقعیتی ابهامآمیز رخ میدهد. اندیشهورزی اگزیستانسیالیستی نیز توصیف مبارزهی انسان برای نیل به ماهیت مشخص خویش از راه انتخاب است. هر فرد مکلف است هدف زندگی خودش را بیافریند. پس مسئله بنیادین فلسفی ارزشگذاری و انتخاب است. لذا آموزش و پرورش اصیل شخصی را پرورش میدهد که نسبت به آزادی و اینکه هر انتخابی متضمن ارزش آفرینی است آگاهی داشته باشد.
از این رو مسئله بنیادین فرد اگزیستانسیالیست رابطه او با سایر مردمان و نهادهاست. برخورد میان خود و دیگری است. همه اینها مسئولیت را به گردن فرد میاندازد و از این رو در او تولید اضطراب میکند. البته این اضطراب حرکت آفرین است. (قائدی، 1384، 151)
اگزیستانسیالیستها در صددند تا پدیده غیر شخصی شدن روابط را که در قرن بیستم عارض آموزش و پرورش شده است، کاهش دهند، و رابطه «من و تو» را بین معلم و شاگرد مورد تأکید قرار دهند. علیرغم اختلافاتی که در خصوص جزئیات بین اگزیستانسیالیستها وجود دارد، خود را در تعهد عامی درباره تغییر شکل موقعیت انسان به منظور شکوفا ساختن آزادانهترین و اصیلترین جلوههای شخصیت بشری، سهیم میدانند.(گوتک، 1388، 164)
تلاش آموزش و پرورش اگزیستانسیالیستی شامل پرورش شخص اصیل است که نسبت به آزادی و اینکه هر انتخابی متضمن ارزش آفرینی شخص است، آگاهی داشته باشد. شخص اصیل میداند که ماهیت شخصی به دست هیچ فرد یا شیء خارجی قابل تحقق نیست. مبارزه برای تحقق اصالت شامل آگاهی نسبت به مسئولیت شخصی در قبال دستیازی به انتخاب، ایجاد شقوق عمل، و گزیدن است بی آنکه پای مداخله داور اخلاقی[10] یا معیارهای خارجی در کار باشد. (گوتک، 1388، 168)
واقع گرایی تعلیم و تربیت
به عقیده اگزیستانسیالیستها اگر قرار است فرد مسئولیت هر آنچه را که انجام میدهد برعهده گیرد لذا تعلیم و تربیت میبایست بر مبنای واقعیتها تنظیم و ارائه شوند.
از اینرو به نظر اگزیستانسیالیستها بخش اساسی تربیت فرد عبارت است از مطالعه جنبه ناهنجار و زشت زندگی، یعنی هم جنبه نامعقول و هم جنبه خوب آن. ما در تعلیم و تربیت پنهانکاری میکنیم. ظاهراً قبول نداریم که کودک باید در معرض واقعیتهای انسان نظیر مرگ قرار گیرد و به این دلیل به وی میگوییم که پدربزرگش به مسافرتی طولانی رفته یا در جای دوری است. ما در مورد ولادت، مسائل جنسی، پول و بسیاری چیزهای دیگر دروغ میگوییم. اگزیستانسیالیستها به یک تعلیم و تربیت واقعبین اعتقاد دارند که در آن پنهانکاری وجود ندارد و پیرامون بسیاری از جنبههای خوب یا بد و معقول یا نامعقول زندگی آموزش داده میشود.
به گمان اگزیستانسیالیستها تعلیم و تربیت باید درک نگرانی را پرورش دهد. این که بسیاری از مردم از زندگی دلسرد شدهاند، مطمئناً درست است اما این نومیدی، از تعلیم و تربیتی ناشی شده که آنها را برای دنیای کشمکش آماده نکرده است. مقصود اگزیستانسیالیستها از نگرانی، نوعی هشیاری نسبت به تنش هستی است. وقتی که شخص درگیر زندگی است، و وقتی که فرد فعالیت میکند، حتماً در این درگیری تنشهایی را احساس خواهد کرد. اگزیستانسیالیستها میگویند که پس از مرگ هیچ تنشی وجود ندارد و تعدادی از مردم میکوشند که به هر قیمتی از تعارض اجتناب کنند و در نتیجه زندگی خود را مانند مرگ سازند. (اوزمُن و کراور، 1387، 407)
[1] .Van Cleve Morris
[2] .intensity of awareness
[3] .pre-existention period
[4] .exsitention moment
[5] .John Holt
[6] .open education
[7] .Freedom and Beyond
[8] .normative
[9] .vicarious involvement
[10] .moral arbiter
پایان نامه ارتباط میان مولفه های مدیریت دانش با نوآوری سازمان
مدیریت دانش شامل فرآیند ترکیب بهینه دانش و اطلاعات در سازمان و ایجاد محیطی مناسب به منظور تولید، اشتراک و به کارگیری دانش وتربیت نیروهای انسانی خلاق و نوآور است. هدف مدیریت دانش ایجاد یک سازمان یادگیرنده و شراکت با ایجاد جریانی بین مخازن اطلاعات ایجاد شده توسط افراد قسمت های مختلف شرکت )مالی، عملکرد،هوش رقابتی، وغیره( و مرتبط کردن آن ها با یکدیگر است. به عبارت دیگر هدف نهایی مدیریت دانش ارتقای ارزش افزوده دانش موجوددر سازمان به منظور توسعه و بهبود خلاقیت، بهره وری و ایجاد مزیت رقابتی برای سازمان است(Verna,2001).
بخش دوم: نوآوری سازمانی
2-11-مفهوم خلاقیت و نوآوری
خلاقیت به کارگیری توانایی های ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید است. خلاقیت به معنای توانایی ترکیب ایده ها در یک روش منحصر به فرد یا ایجاد پیوستگی بین ایده هاست (عبدالکریمی، 1385).
دانلود پایان نامه ارشد :
پایان نامه بررسی ارتباط میان مولفه های مدیریت دانش با نوآوری سازمان
دانلود مقاله :
بررسی رابطه بین مدیریت دانش با خلاقیت و نوآوری سازمانی
خلاقیت بر خلق چیز نو دلالت دارد. خلاقیت یک فرآیند انسانی است که به نتیجه نو و مفید (حل مشکلات فعلی یا برآورده ساختن یک نیاز ) می انجامد. نوآوری به کارگیری ایده های نوین ناشی از خلاقیت است که می تواند یک محصول جدید، خدمت جدید یا راه حل جدید انجام کارها باشد (سلطانی، 1380).
نوآوری فرآیند ادراک یا ایجاد دانش مربوط و تبدیل آن به محصولات و خدمات بهبود یافته و یا جدید، برای افرادی که خواهان آن ها هستند، می باشد.
نوآوری فرآیند اخذ ایده خلاق و تبدیل آن به محصول، خدمات و روش های جدید عملیات است. نوآوری استعداد و توانایی تغییر یا انطباق را به وجود می آورد.
بهره برداری + نوآفرینی+ استنباط= نوآوری[1]
در تعریف فوق مفهوم کلمه استنباط به معنی دستیابی به ایده های نو با توجه به بعضی از چهارچوب های مرجع ذهنی می باشد. کلمه نوآفرینی به هر ایده جدیدی که قابلیت تبدیل به واقعیت را داشته باشد، دلالت دارد و کلمه بهره برداری به استفاده از نوآفرینی اشاره دارد (عبدالکریمی، 1385).
همانطور که از تعاریف فوق استنباط می شود، خلاقیت لازمه نوآوری است و تحقیق نوجویی وابسته به خلاقیت است. اگرچه در عمل نمی توان این دو را از هم متمایز ساخت ولی می توان تصور کرد که خلاقیت بستر رشد و پیدایی نوآوری ها است. گاهی ایده ها و اندیشه های نو از ذهن فرد تراوش می کندو در سال های بعد آن اندیشه نو به وسیله فرد دیگری به صورت نوآوری در محصول یا خدمت متجلی می گردد.
[1] -Innovation=conception +invention+exploitation